اینجا مسکو 5: آیبیبیوای 37: هارلی دیویدسونیسم، اوچان
عصر روز جمعه 19 شهریور 1400 (10 سپتامبر 2021)
در حال و هوای خودت غرق شده ای و در خیالات خودت داری ضمن گردشذهنی، دلایل عقب ماندگی کشور ما یا پیشرفتگی این کشورها را سبک و سنگین می کنی، یکباره صدای بلند و گوشخراش موتوری سنگین تو را به خود می آرد و یادت می افتد که فعلا به جای کوچه باغهای میگون و ارنگه، داری در خیابان النکا قدم می زنی. موتوری ها با تجهیزات کامل و سرعتی سرسام آور در سطح شهر در تردد هستند و تا می خواهی از آنها فیلم بگیری یا کمی حظ بصر ببری، با شتاب نور رفته اند. موتور در این شهر اصلا ابزار کار و شغل نیست. اول اینکه موتورها همه از مدلهای سنگین و خاص و اغلب هم هارلی دیویدسون هستند و موتور سی جی و اینها دیده نمی شود. دوم اینکه موتوری ها برای موتورسواری و تفریح از آن استفاده می کنند، سوم اینکه تمامی تجهیزات ایمنی را دارند و با لباس مخصوص سوار می شوند، چهارم اینکه به آنها و سبک زندگیشان احترام می گذارند و آخر اینکه خود موتورها از خیلی ماشینها گرانتر و در عین حال مجهزتر هستند. رفتیم و از نمایندگی هارلی دیویدسون در مسکو دیدن کردیم و چقدر حسرت و حرص خوردیم. یک مدل موتور 2021 بود که قیمت آن 3 میلیون روبل (حدود یک میلیارد و دویست میلیون تومان) می شد. اما هر امکاناتی که فکر کنید داشت. باندهای بزرگ موسیقی، سیستم گرمایش و سرمایش، مانیتور و .... لباسها و کفشها و ابزار جانبی آن هم جالب و دیدنی و البته گران بود. کلا زندگی به سبک موتورسواران هارلی دیویدسونی یک سبک زندگی است که شامل همه چی از مدل ریش و سبیل تا لباس و نوع زندگی می شود. هر ساله در آغاز فصل سرما، گنگهای موتورسوار از مناطق خاصی رد می شوند و شهرداری و پلیس هم خیابان را برایشان می بندد و در بخشهایی از شهر از جمله تپه گنجشکها یا بام مسکو، جمع می شوند و با شهر خداحافظی می کنند چرا که در سوز و سرمای روسیه موتورسواری کار سختی است. نکته مهم این است که شهر آنها را پذیرفته و برایشان امکانات فراهم می کند و آنها هم بدون عذاب وجدان به زندگی خاص خودشان مشغول هستند.
مراسم افتتاحییه کنگره تمام شد و سخنرانی های کلیدی و میزگردها آغاز شد. نمایندگان کشورهای مختلف، که امسال به خاطر کرونا و تغویق یکساله کنگره خیلی کم شده بودند، صحبت کردند و دغدغه های مرتبط با ادبیات و کتاب کودک را مطرح کردند. به افغانستان و مسائل کودکان و فرهنگ آنچا توجه شد. مسائل فنی کتاب کودک مثل طراحی جلد، تصویرگری، کیفیت نشر و ... در کنار محتوای آنها از منظرهای مختلف مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
عصر جمعه شد و غروب جمعه و غربت هر دو ما را به جایی کشانید که بتوانیم غروب غربت (بمیرم برای خودمان در این غربت) را به سر کنیم. از محل افتتاحیه کنگره و نشستها در موزه هنرهای زیبای پوشکین دیدن کردیم و یک چیز جالب میزهای تحریر زیاد و مجهز مربوط به چند سال قبل بود. میزهایی که همه چیز از جمله کشو، جا دواتی، جای کتاب و کاغذ و داشت و امکان باز و بسته شدن محل نوشتن و خواندن با فناوری قدیمی آن وقت فراهم شده بود. آنقدر اشیا و کتاب و تابلو و مجسمه بود که آدم متعجب می شد از این همه کار روسها و از همه مهمتر گردآوری و نگهداری درست آنها.
بعد از خارج شدن از محل کنگره در پارک کوچکی نشستیم که به رسم معمول روسیه، گل آرایی به شکل طاقهای گل حلقه ای که نورپردازی هم درون آن بود انجام شده بود. محوطه پارک آسفالت نبود ولی با ماسه درشت پوشانده شده بود. در تماشای رفت و آمد آدمها این سوال دائم به ذهنم می آمد که این مردم به چه فکر می کنند؟ آیا مردم خوشحالی هستند؟ آیا آنگونه که ما فکر می کنیم خوشبخت هستند؟ یا اینکه آنها هم حسرتها و دغدغه ها و دلخوریهای خودشان از مملکت و کائنات را دارند.
با جستجو در سایتهای توریستی و خواندن توصیه ها و معرفی های آنها، به منطقه اوچان رسیدیم. موبایل به دست و چشم بر گوگل مپ که واقعا زندگی را آسان کرده، به ایستگاه (کروپوتکینسکایا) رسیدیم و دو بلیط مترو به قیمت هر کدام 60 روبل (24 هزار تومان) خریدیم و رفتم به ایستگاه کراسنوسلسکایا. وقتی از ایستگاه آمدیم بیرون با کمال تعجب دیدیم که دارد باران می بارد در حالی که هنگام سوار شدن همه جا خشک بود. مرکز خرید اوچان یک مجموعه فروشگاهی است که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می شود آنجا پیدا کرد. یک فروشگاه مفصل و تخصصی لوازم باغبانی دارد و در فروشگاهی مثل شهروند همه چیز پیدا می شود. از آنجا که پیدا کردن لوازم بهداشتی و آرایشی غیرتقلبی در کشور کار سختی شده رفتیم سراغ شامپو و کرمها. اما افسوس که تازه این آغاز دردسرها بود. روی لوازم یک کلمه غیرروسی هم دیده نمی شد. فروشندگان انگلیسی نمی دانستند و مردم معمولی هم کمتر می توانستند خوب صحبت کنند. متوصل به حضرت مترجم گوگل شدیم. مطلب را به فارسی می نوشتیم و به روسی ترجمه می کرد (ناگفته نماند که سیم کارت روسی گرفته بودیم و اینترنت داشتیم) ولی بازهم فروشندگان نمی توانستند چیزی که می خواستیم را بیابند و تعجب آور بود. بالاخره با ترفند دیگری مشکل را حل کردیم. به فارسی جستجو می کردیم که مثلا نرم کننده برای موهای رنگ شده، چه رنگی است و در دیجی کالا آن محصور مورد نظر را بر اساس رنگ و مشخصات پیدا می کردیم و در اینجا برند مربوطه را پیدا کرده و مشخصات را تطبیق می دادیم. ترفند خوب و تا حدودی جوابگو بود.
اما از قیمتها بگویم که سرسام آور است و در مورد برخی از اجناس به ویژه لباس آدم فکر می کند که این قیمت ها را برای شوخی و خالی نبودن عریض چسبانده اند. قیمت شامپوها و کرمها هم گران بود اما اطمینان از اینکه تقلبی نیستند به آدم انگیزه می دهد که گرانی و رنج حمل و نقل را به دوش بکشد اما لوازمی استفاده نکند که کچلی و لک و پیس و هزار مشکل پوستی دیگر به وجود بیاورد. قیمت موبایل سامسونگ A52 مبلغ 29.990 روبل (12 میلیون تومان) می شد. یک تیشرت یا لباس ساده حداقل 1000 روبل به بالا قیمت خورده که خیلی ها توان خرید آن را ندارند. از نظر درآمدی جناب عبدالحی در لابلای صحبتهایش می گفت کسی که 20 یا 30 هزار (روبل در ماه) درآمد دارد، فقط می تواند شکم خودش و خانواده اش را سیر کند و دیگر کاری از دستش ساخته نیست. مسکو نیز جزء گرانترین شهرهای دنیا به شمار می آید اما دیدن ماشیتهای آخرین مدل و مراکز خریدی که شلوغ است آنهم در فصل بی مسافری مثل الان، نشان می دهد که اگر نگوییم همه، حداقل بخشی از جامعه وضعیت رفاه نسبی را برخوردارند.
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...