اینجا دهلی هندوستان: کنفرانس کولنت 2015 (5): یک جنتلمن انگلیسی واقعی
روز شنبه 7 آذر و آخرین روز کنفرانس سه روزه ما فرا می رسد. چون اینجا یکشنبه ها تعطیل است، کنفرانس طوری تنظیم شده که از پنجشنبه شروع و در شنبه یعنی یک روز قبل از تعطیلات به اتمام می رسد. برگزاری کنفرانس سه روزه هم جالب است و سالهاست ما از نعمت کنفرانسهای بیشتر از یک روز به علت مشکلات و کمبودهایمان محرومیم.
یک نکته در گزارشهای قبلی فراموش شده بود که گفتم اینجا اشاره کنم. ثبت نام در کنفرانسها و اتفاقات بین المللی معمولا چند قیمت دارد و بسته به اینکه چه زمانی ثبت نام کنید قیمت متفاوت می شود. به ثبت نامی که در اولین اعلام اتفاق می افتد "ارلی برد" می گویند که برای این کنفرانس مبلغ 250 دلار بود و می بایست با ویزا کارت یا مصدر کارت و ... پرداخت می شد و ثبت نام کامل به شمار می آمد. اگر دیرتر ثبت نام می کردید می بایست مبلغ 300 دلار پرداخت کنید که ما ایرانیها چون از نعمت کارتهای اعتباری بین المللی محرومیم – و این چقدر مشکلات عدیده ای در همه زمینه ها برایمان ایجاد می کند – رایانامه ارسال کردیم که ما نقدا در زمان برگزاری پرداخت می کنیم و همین شد که 50 دلار بی زبان را بیشتر از سایر شرکت کنندگان پرداخت کردیم.
سخنرانی های صبح روز سوم هم با ارائه سخنرانان کلیدی همراه بود. یکی از این سخنرانان پروفسور "کیم اچ. ولتمن" از شهر ماستریخت هلند بود که مطلبش را با عنوان "کتابخانه های دیجیتالی و موتورهای کاوش: گزارش پیشرفت" ارائه کرد. پروفسور در مهمانسرای ما اقامت داشت و از همان نصف شب اول که دیدیمش انگار مهرش به دلمان افتاد و دل دکتر قاضی زاده را بدجور برد و تقریبا شد رفیق و دوست این چند وقته ما. یک جنتلمن انگلیسی که قیافه و رفتارش آدم را یاد مصدر بین می انداخت اما صاحب دریایی علم و دانش جالب و قابل استفاده. بیش از 5 زبان می دانست و به گفته خودش چند سالی روی "ابن هیثم" کار کرده بود و فلسفه علم خوانده بود و تمرکزش بر روی مطالعات فرهنگی بود و نشانه های اسلام، یهودی، مسیحی، بودایی و هندو را بررسی می کرد و بعضی وقتها هم که لازم بود بخشهایی از قرآن را با همان لهجه انگلیسی می خواند. دو کتاب خیلی معروف داشت به نامهای "الفبای زندگی" (این کتاب در دو جلد بود که هر کدام هزار صفحه می شدند و 14 سال طول کشیده بود تا آنها را بنویسد) و کتاب دیگر هم "9 تا 11" نام داشت. انگلیسی را بسیار روان و قابل فهم صحبت می کرد و هر چیزی را سوال می کردی به دقت و با جزئیات و با ذهنی منسجم و منظم توضیح می داد. شصت و شش ساله بود و دقیق و وقت شناس. همیشه، صبح مرتب و منظم سر میز صبحانه حاضر می شد و صبحانه هر چه بود می خورد (بدون اینکه از تندی یا شوری یا چیز دیگری گلایه کند) و بعد هم بیش از 5 فنجان چای می خورد. می گفت که من در روزهای معمولی در خانه ام قهوه "لاوازا" مصرف می کنم ولی در روزهای خاص قهوه "ایلی" می خوردم. یک زیردستی جالب داشت که شبیه بوردهای کامپیوتر بود و به همه نشان می داد که در کنفرانسی در بانکوک آن را به او داده اند که با چند برگ کاغذ، یک خودکار و کتابچه برنامه کنفرانس می گرفت و راهی محل کنفرانس می شد. در یک گوشه می نشست و به دقت گوش می کرد و یادداشت بر می داشت. برنامه ریزی می کرد که در کدام سخنرانیها شرکت کند و از وقتش به بهترین نحو استفاده می کرد. تکنیک صحبتش هم اینگونه بود که اول نکته ای طنزآلود می گفت و سوالی در مورد کار شما می پرسید و بعد شروع می کرد به صبحت که می دیدی چه اطلاعات عجیب و غریب و کاملی دارد. اتفاقا وقتی می خواستیم از مرکز اسناد ملی هند بازدید کنیم، همراه ما آمد و هر که سوال می کرد اهل کجا هستید، او به طنز می گفت "ایرانیها مرا بچه دزدی کرده اند" که باعث خنده همه می شد. در مورد بزرگان کتابداری دنیا از جمله دیویی و پانیتسی و رانگاناتان و .... اطلاعات کاملی داشت و می توانست نقش هر کدام را به درستی تعریف کند.
صبح برنامه ریزی کرده بودم که در سخنرانی ایشان باشم. با اینکه شب قبلش نخوابیده بودم اما صبح سریع خودم را رساندم. دیدم کلا لباس زیبای دیگری پوشیده و یک میکروفون و هدفون گزارش گری هم زده و یک چون (مثل انتن رادیو) برای سخنرانی در دست دارد. هنگام سخنرانی طوری تنظیم کرده بود با یکی از افراد آنجا که وقتی یک بشکن می زد اسلاید رد می شد. با اینکه 66 سال داشت اما یک سخنرانی فوق العاده را در مورد کتابخانه دیجیتالی و ارتباط آن با نمادهای هندی و ایرانی و شرقی ارائه کرد که همه به وجد آمده بودند. یکی از بهترین سخنرانیهای کنفرانس به شمار می آمد.
اتفاقا، یک شب صبحت به کتابخانه ها کشیده شد و او با همان نزاکت انگلیسی گفت که صبر کنید تا من بروم و بیایم. رفت و با کیف جیبی برگشت و دیدیم یک دسته کارت دستش است که گفت اینها کارتهای کتابخانه من است. واقعا به قول خارجیها واندر فول بود. نزدیک به هشتاد کارت کتابخانه در سراسر دنیا را داشت. از اکسفورد و واتیکان بگیرید تا ملک فهد و چین چانگ چیان و .... یعنی در سراسر عمرش به کتابخانه های جاهای مختلف سر زده و مدتها در آنجا به پژوهش پرداخته بود که آدم را یاد علمای اسلام و کتابخانه گردی می انداخت. خیلی اشتیاق داشت که به ایران بیاید و یکبار خواسته بود بیاید که بورسیه اش کامل نبود و هزینه ها را تامین نمی کردند و نشده بود. از پیشنهاد ترجمه کتابش به فارسی خیلی استقبال کرده و ما هم واقعا فکر کردیم که چقدر عالی می شود که ایشان به ایران بیاید و بشود از دانش او در زمینه کتابداری و سایر زمینه ها استفاده کرد. ایشان بعد از هند به سنگاپور می رفت و از آنجا هم راهی توکیو بود تا چند سخنرانی در جاهای مختلف آنجا داشته باشد. در کل طول سفر ما ندیدیم که عکسی بگیرد و موبایل و چیزی هم همراه نداشت. اما وقتی رفتیم به مرکز اسناد ملی هند، یکباره وسط راهرو یک کف پوش دید که ایستاد و از راهنما پرسید که می تواند از آن عکس بگیرد؟ بعد با کمال تعجب دیدیم که دوربین کوچکی از جیبش در اورد و یک عکس از آن کاشی گرفت و اصلا گرفتن عکس از خودش یا جاهایی که می دید برایش اهمیت نداشت اما برای کار علمیش به این کاشی و طراحی آن نیاز داشت که عکس گرفت.
یکی دیگر از سخنرانی های صبح روز سوم، گزارش آقای "جین چارلز لامیره" از فرانسه بود. ایشان قد و قواره ای درشت داشتند و بچه ها به طنز ایشان را هرکول صدا می کردند. زمان کالچرال ایونینگ آمد و روی دستش را با حنا طراحی کرد. ایشان گزارشی از برنامه ریزی برای کنفرانس سال آینده کولنت در شهر استراسبورگ فرانسه ارائه کردند و همه را دعوت کردند که در این برنامه که سال آینده در دسامبر برگزار می شود، مشارکت نمایند.
یکی از اتفاقات جانبی و جالب کنفرانسهای بین المللی برگزاری مراسمی با عنوان "کالچرال ایونینگ" یا شب فرهنگی است که معمولا مراسمی مبتنی بر سنتها و رسوم فرهنگی کشور میزبان یا کشورهای مشارکت کننده است. در این کنفرانس هم در عصر روز اول چنین مراسمی برگزار شد. قبل از کنفرانس چند نفر را آورده بودند که با حنا طرح هایی را روی دست خانمها و آقایان می کشیدند و چیزی مثل تتو اما با حنا می شد که خیلی طرح های قشنگی بود و با استقبال روبرو شد. هر چند در طول مراسم همه خانمها دستهاشان را طوری بالا گرفته بودند که انگار می خواهند بروند اتاق عمل و جراحی بزرگی روی بیمار انجام دهند و الان دستهاشان را ضدعفونی کرده اند. در مراسم هم، یک رقص سنتی هندی و چند نمایش آئینی هندی که با شمشیر و زرده توسط دو جوان انجام می شد برگزار شد. همچنین از حضار خواستند که هر کس هنری دارد بیاید و انجام دهد. جالب بود که هندی ها خیلی استقبال کردند و اغلب آمدند و موسیقی هندی خواندند و اشاره می کردند که علاوه بر کتابدار بودن، هنرمند هم هستند. من هم به نمایندگی از تیم ایرانی رفتم و شعر "خانه دوست کجاست؟" سهراب سپهری را به زبان پارسی خواندم که چند نفری آمدند و گفتند جالب بوده هر چند نتوانسته اند مفهوم را بفهمند اما موسیقی کلام زیبا و جذاب بوده برایشان.
روز بعد از اختتامیه یعنی یکشنبه 8 آذر 94 را برنامه ریزی کرده بودند که به تاج محل برویم و از آنجا بازدید کنیم. نمی شود هند رفت و جایی به معروفیت تاج محل را ندید. این بنا یکی از عجایب هفتگانه نام گرفته و ثبت جهانی یونسکو هم هست. برای ما ایرانی ها هم البته خیلی نوستالژیک است چرا که انگیزه ایجاد آن به خاطر یک شاهزاده بانوی ایرانی بوده و سبک معماری هم به سبک چهارباغ اصفهان و باغهای ایرانی است. قرار بود ساعت 7 صبح از دهلی راه بیافتیم که تقریبا ساعت 8 و نیم راه افتادیم و به رهسپار منطقه آگرا شدیم. تا آنجا نزدیک به سه ساعت و نیم راه بود و نزدیک ساعت دوازده ظهر رسیدیم. در طول راه، فرصت خیلی خوبی بود که همه با هم حرف بزنند و بیشتر با آداب و رسوم و نظرات دیگران آشنا شوند. من در کنار "پار سوندلینگ"، جوانک سوئدی که دانشجوی دکتری بود نشسته بودم. گفت که برای اولین بار در زندگیش میمون دیده و قبلا فقط در فیلمها دیده بوده. همچنین، هیجان زایدالوصفی در مورد مناطق و ساختمانهای دیدنی هند داشت و می گفت چنین چیزهایی خیلی عجیب است و من تا حالا در زندگیم ندیده ام (البته هیجان اروپایی که با همان کلمه واندرفون و... بیان می شود و مثل ما شرقی ها احساسات قلمبه شده و افراطی نشان نمی دهند). گفتم در کشور ما از این چیزها زیاد است و واقعا هم آنقدر که آنها با این مراکز حال می کنند ما ایرانی ها برایمان عجیب نیست چرا که خیلی وقتها بهتر از آنها را در اصفهان و شیراز و کاشان و یزد و تهران خودمان دیده ایم. همچنین، خانمی به اسم "انیشکا..." از کشور لهستان هم بود که در مورد ایران و اینکه اگر بخواهد بیاید باید روسری سر کند یا نه می پرسید. او اقتصاددان بود و جالب بود که با دو دوست دیگرش (که زن و شوهر بودند) از یک موسسه اقتصادی آمده بودند. وقتی پرسیدم چه ربطی به این کنفرانس دارند گفت که موسسه شان دارد روی موضوعات علم سنجی و تاثیر همکاری علمی بر رشد اقتصادی طرح هایی را دنبال می کند و به همین خاطر در این کنفرانس شرکت کرده است. این نکته هم خیلی جالب بود. چرا که یک جوان خیلی خوشتیپ انگلیسی دیگر به نام "مارتین مِیِر" (به طنز به او شهردار می گفتیم) هم آمده بود که از یک موسسه تجاری آمده بود و اصلا کتابدار نبود اما از مسائل علم سنجی در زمینه بیزینس استفاده می کردند.
هندی های مهمان نواز –در عین اینکه راحتی انگلیسی را در تعارف و اینجور چیزها داشتند – تمام تلاششان را می کردند که به ما خوش بگذرد. به همین خاطر در اتوبوس شروع کردند به آواز هندی خواندن و هر کسی قطعه ای را اجرا می کرد که جالب بود. همچنین، آقای جین از توی موبایلش جوک در می آورد و می خواند تا هر طور هست به مهمانان بد نگذرد. حمید خان ما هم کمی از عمو زنجیرباف را اجرا کرد که به دلیل آهنگین و ریتمیک بودن خیلی مورد توجه قرار گرفت و همه هم بدون هیچ خجالت یا رودر بایستی شروع کردند به دست زدن.
خود تاج محل، بنای بزرگ و وسیع و جالبی است و ازدحام جمعیت و شلوغی در آنجا آدم را یاد امامزاده های قدیم ایران می اندازد. با اینکه یک منطقه توریستی جهانی است و معروفیت زیادی دارد، اما اصلا از نظر امکانات رفاهی و جانبی به چنین جایی شباهت ندارد. خانه های نزدیک محل تاج محل مخروبه به معنای واقعی کلمه هستند و واقعا آدم تعجب می کند از بیخیالی و بی قیدی هندی ها که خیلی راحت این مناظر و مناطق را همانطور بدوی رها کرده و اصلا برای زیباسازی آن کاری نکرده اند.
ورودی تاج محل برای هندی ها بیست روپیه (حدود 1200 تومان) ولی برای خارجی ها (ما هم خارجی شدیم بالاخره) مبلغ 750 روپیه (حدود 45000 تومان) بود. با بلیط به شما یک جفت روکش کفش هم می دهند که در محل اصلی تاج محل باید روی کفشهایت بکشی که به آنجا صدمه ای وارد نشود. در کنار حوض و آب نمای بزرگ و در زیر طاقی ها و کنگره ها، جمعیت زیادی در حال بازدید و عکس گرفتن بود و راهنمایی هم برای ما توضیح می داد و یک عکاس هم اجیر شده بود که هر کسی را با تخفیف به مبلغ 40 روپیه (24000 تومان) بگیرد.
ساختمان و گنبد طبق معماری هندی از سنگ ساخته شده و مصالح آن از راهی دور آورده شده بود. نمادها کاملا اسلامی بود و آیه های قرآن در کنار درها و مقبره و ... به چشم می خورد و برای خارجی ها خیلی عجیب بود که ما می توانیم آنها را بخوانیم. چون سر ظهر بود اتفاقا اذان هم پخش شد و نشان می داد که آن منطقه مسلمان نشین است و وقتی پرسیدیم گفتند که بیش از 40 درصد مردم این منطقه مسلمان هستند و بقیه را ادیان دیگر تشکیل می دهند. البته اذان به همین یکبار ختم نشد و چند بار دیگر هم صدای اذان شنیدیم. من زیاده در مورد تاج محل نمی گویم چون با یک جستجوی ساده می شود عکس و نوشته های مفصلی در ارتباط با آن به دست آورد. در مورد عظمت و اهمیت تاج محل شکی نیست، ولی واقعا ما در ایران بناهای با عظمت تر و ارزشمندتری داریم که به مراتب جایگاه بهتری دارند اما متاسفانه نه تبلیغ خوبی داشته ایم و نه مدیریت مناسبی که آنها را معرفی کنیم و جهانگردان مشتاق را به دیدار آنها بیاوریم. اما هندی ها، با تبلیغات و معرفی بناهای خودشان، توانسته اند شهرت و جایگاه ویژه ای برای کشورشان ایجاد کنند.
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...