سالها دل طلب جاه ز ما میفرمود
همیشه وقتی که سال تمام میشود آدم احساس میکند که زندگی یک پله به جلو خزیده است. باید هم چنین باشد. این ساختار طبیعت و ذات انسانی است. همیشه رو به جلو و پیشرفت و رشد و توسعه؛ اما خیلی وقتها هم هست که آدم فقط میبیند که سن شناسنامه ایاش یک پله، یک سال جلو رفته. این جور وقتهاست که زندگی به کام آدم تلخ میشود؛ یعنی هیچ به هیچ.
تنظیمات روح کمال گرای انسان، طوری طراحی شده که امکان ندارد کسی به سوی حقارت و قهقرا حرکت کند. همه میخواهند بهترین باشند و هر روز یک پله رو به جلو بروند؛ اما راه را گم میکنند. یکی میرود به سمت قدرت و دیگری به سمت دانایی و دیگری به سمت سادهترین راهها که پول درآوردن است که خود دو قسم دارد. یکی پول در آوردن از طریق فکر و برنامه و تجارت و ... که نوع سالمش است و دیگری پول درآوردن از میانبرها که میشود دزدی و غارت و جنایت و ...
میگفتم که انسان کمال گرایی ویژه ای دارد که در همه آدمهای معمولی (نرمال، واقعا چرا ما واژه مناسبی در مقابل نرمال نداریم، معمولی یا عادی نمیتوانند معنی نرمال را برسانند) موجود است؛ اما در برخی آدمها به طور ویژه ای برجسته و در دیگران صفتی علی السویه است. آنان که این صفت را دریافته و قدرش را میدانند و بال و پرش میدهند، زمینه مساعدی برای انجام کارهای عالی و بزرگ فراهم میآورند. چه بسیار آدمیان هستند که از این موهبت به قدر کفایت و حتی وفور برخوردارند اما آن مقدار جاه طلبی (در معنی مثبت) و کمال طلبی که لازمه حرکت باشد را یا در ذات خود ندارند و یا اگر دارند به خوبی پرورش نیافته و به ثمر ننشسته است.
پس اگر این مقدمه (به قول منطقیون صغرا) که هر انسانی جاه طلبی دارد و این کبری که کمی جاه طلبی مثبت برای موفقیت انسان لازم است را بپذیریم، میتوانیم نتیجه بگیریم که همه انسانها کمی جاه طلبی دارند. به همان مقداری که همچون واکسن در بدن انسان عمل میکند. چرا که واکسن یعنی میکروب ضعیف شده ای که عمدا وارد بدن میشود تا بتواند سیستم ایمنی بدن را به تحرک وا دارد و پادتن لازم برای مقابله با بیماری را تولید کند. این مقدار مناسب و به قاعده از جاه طلبی مثبت و بلندپروازی، باعث میشود که انگیزه حرکت در انسان همواره بیدار بوده و هر روز مسیری جدید برای رسیدن به هدفی متعالی در اختیار او قرار دهد.
برای همین است که باید در ابتدای سال همه جاه طلبیهای سال را مشخص کنیم. نه فقط برای یکسال که همین سال پیش رو باشد. بلکه، دقیقا مثل یک سازمان پیشرو، باید برای زندگی برنامه ریخت و آینده را بر اساس گذشته شکل داد. برنامه ای که حداقل یک بازه زمانی ده ساله داشته باشد. اینکه معلوم کنیم ده سال دیگر ما کجا خواهیم بود و چه خواهیم کرد؟ اگر الان دربارهاش فکر نکنیم و طرح و برنامه ای برایش نداشته باشیم، دیر نیست که بدان خواهیم رسید و فقط دریغ و حسرت و پشت دست گزیدن توشه و همراهمان خواهد بود. شاید خیلیها معتقد باشند و بپرسند که فایدهاش چیست؟ حالا که ما از یک لحظه دیگرمان اطلاع نداریم، چه بیهوده کاری است که بنشینیم و بر توسن خیال به آینده های دور سفر کنیم و طرح و نقشه برایش بریزیم؟ اما باید گفت، همانطور که امسال یعنی 1398، ده سال آینده سال 1388 است، به چشم بر هم زدنی، سال 1408 هم خواهد رسید و ما همچنان هاج و واج، در چنبره گذشت برق آسای زمان خواهیم بود. یک طور دیگر هم میتوان گفت و استدلال آور که خواهر یا برادر من، شما که اگر بنشینی و طرح و برنامه آیندهات را بریزی، آیا کسی یقهات را میگیرد که چرا ریختی؟ چرا به آینده فکر کردی؟ در حالی که اگر ندانی به کجا خواهی رفت و خودت مسیر برای خودت تعیین نکنی، همچون تکه چوبی شناور بر روی رودی خروشان خواهی بود که آب به طرف دلش خواست و میل داشت تو را خواهد برد. وانگهی، شرایطی هم برای تخته پاره روی آب پیش میآید که دیگر خودش اختیاردار مسیر و حرکتش نخواهد بود و چه بسا که در گردآبی هولناک یا آبشاری سهمگین در غلطیده و نابود شود. زندگی انسانی هم اگر بی مسیر و مقصد و راهبری باشد، دور نیست که هلاکی سخت انتظارش را بکشد. وقتی از هلاک انسانی صحبت میکنیم، فقط ساقط شدن از زندگی یا قطع نخاع شدن به معنی هلاک نیست. چه بسیار زندگی هایی که در ذات و کنه خود تباه و هلاک آلوده شدهاند بی آنکه پوسته ظاهرشان دست بخورد. به مثابه آن آهو یا عقاب تاکسدرمی شده ای که ظاهر آهو و عقاب دارد و از دور زنده مینماید، اما در واقع پوستی است پر از کاه بی هیچ زندگی و صدایی. پس اگر خواهان زندگی هستی که عنان و اختیارش در دستان تو باشد و آن را به هر آن کجا که تو میپسندی رهنمون باشد، باید صبر پیشه کنی، بر مسندی تکیه کنی، پاره کاغذی طلب کنی و برای خودت بنگاری که نه فقط در این سال که در یک دهه و یا بیشتر از یک دهه آینده، مطلوبت چیست. وانگهی، همین اندیشیدن و نوشتن به تنهایی کفایت نمیکند که باید برخاست و پاشنه برکشید و به تیغ اراده و همت و پشتکار، پرده مزورانه دنیای دون پرور درانید و زندگی را به کام کیمیایی نیوش داشت.
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...