موسیقی های امروزی را که گوش می کنم، به خصوص از نوع رپ آن را، دچار حسی دوگانه می شوم. از یک طرف هر چقدر تلاش می کنم که خودم را مشتاق آن نشان دهم و علاقه ای به آن ایجاد کنم، که مثلا تریپ جوانی بردارم، نمی شود. بعضی ملودیهایشان واقعا قشنگ است، اما یک هو می بینی یک صدای زشت شروع می کند به چرت و پرت گفتن. یک جمله با معنی نمی شود از آنها به دست آورد. از طرف دیگر، با خودم فکر می کنم که آیا واقعا این موسیقی و شعرها مشکل دارد یا اینکه من پیر شده ام و دیگر وجد و شوری که این موسیقی برای نوجوانان و جوانان دارد را درک نمی کنم. آخر وقتی خودم جوانتر و نوجوان بودم از اینکه قدیمی ها، آهنگهای قدیمی تر را دوست داشتند تعجب می کردم و همیشه فکر می کردم که اینها پیر شده اند و عوالم جوانها را درک نمی کنند. شکی نیست که وضعیت فیزیکی و جسمانی و سن و سال، با موسیقی رابطه مستقیم دارد اما، واقعا موسیقی داریم تا موسیقی. اگر موسیقی حال حاضر از ملوی و ریتم مناسب برخوردار باشد و به محتوی و شعر هم گوشه چشمی داشته باشد، هلاک آنیم. اما دریغ که اصل و اساس موسیقی این روزها بر سیاق دیگری گذارده شده است که دیگر برای نسل ما قابل درک و فهم نیست. آخر همه چیز انسان با هم جور باید باشد. نمی شود فکری در چند سال گذشته زندگی کنی ولی از نظر مصادیق زندگی به آینده تعلق داشته باشی. بچه های نسل نو، اغلب سطحی، زودگذر و بدون تامل خیلی زیاد زندگی می کنند. دنیا و فناوری طوری شده که خیلی نیاز چندانی به عمیق شدن ظاهرا نیست و این در همه چیز از ادب و موسیقی گرفته تا سر و لباس و آرایش ظاهری ظهور پیدا کرده است.

********

-        در کتاب "راهی که در پیش است" از بیل گیتس می خوانم:

در سال 1899 مسئول اداره ثبت اختراعات آمریکا خواست اداره اش تعطیل شود چون اعتقاد داشت آنچه که می بایست اختراع بشود تا الان اختراع شده است. بیل در این کتاب که سال 1995 (1375) منتشر شده است می گوید این کتاب ده سال دیگر (یعنی الان) چیزهای به وقوع پیوسته اش بدیهی تلقی می شود و چیزهای انجام نشده اش احمقانه جلوه می کند. و الان که در سال 2001 یعنی شانزده سال از زمان نگارش این کتاب می گذرد، فکر می کنم که مسائل کتاب چطور جلوه می کنند.
******** 
 کتاب راز را می خواندم، اینها به نظرم رسید:
وقتی به قانون جذب با همه وجود فکر می کنی، باعث می شود که عمل کنی. عمل کردن مهم تر از فکر کردن خالی است. فکر کردن خالی که دردی را دوا نمی کند. فکر می کنم خلط برداشتی از آن شده است. مانند قران خواندن است که فقط خواندن و هیچ تغییری نکردن و عمل نکردن هیچ اتفاقی به وجود نخواهد آورد. بلکه این خواندن منشا عمل می شود. نمی شود آدم صبح تا عصر یک گوشه بنشیند و فقط به داشتن خانه یا ماشین فکر کند و روزی یکی در را بزند و بگوید این خانه شما.