وبلاگداري و زندگي 2: مثل وب 2
به هر حال، دنياي وبلاگ دنيايي است براي خودش. به خاطر همين چيزهاست كه كشته مرده وب 2 شديم. همين كه همه را در هر جاي دنيا، چه ديده باشي و چه نديده باشي، به هم وصل مي كند. حقيقت اين است كه انسان بدون حرف مي ميرد. و راست گفته اند كه "نشخوار آدميزاد حرف است". و حرف هم حرف شنو مي خواهد. حرف شنويي كه نه فقط تو را ببيند و چرت بزند. حرف شنويي كه دل به دلت بدهد. گفته هايت را بشنود، بفهمد و اگر غمگيني تسكين و اگر خوشحال ترغيبت كند. و ما در وبلاگ همه اينها را داريم. وقتي دل گفته مي نويسي، مخاطب رفيق مي خواهي. اصلا دل گفته بدون رفيقي كه وقتي داري مي نويسي، او را جلوي كي بردت حس نكني معنا ندارد.
وبلاگدارها خودشان خوب مي دانند كه كدام پستشان مي گيرد و كدام نمي گيرد. از همان وقتي كه نطفه نوشته و فكرش در ذهن بسته می شود آدم حس می کند که کامنت بیار هست یا نه؟ یادتون هست مطلبی رو از فروغ فرخزاد در مصاحبه اش در همین وبلاگ نوشتم که "همه می خواهند فاخرانه شعر بگویند و کسی نمی خواهد صمیمانه شعر بگوید". وبلاگ نویسان سخت گیر مثل من به این مرض دچار می شوند که می خواهیم بهترین را بنویسیم و این خودش باعث می شود که اصلا ننویسیم یا کم بنویسیم.
تلاش می کنم مطالب دو پست آخر را دوباره در وبلاگ درج کنم. اما دریغ و افسوس برای کامنتهای رفته. آقای شیرازی، مدیر محترم بلاگفا لطف کردند و پاسخ دادند که دلیل این مساله این است که اول مطلب را در ورد نوشته ام و بعد کپی کرده ام در وبلاگ. این هم کار سخت دیگری که از این به بعد احتمال پریدن اطلاعات در زمان تایپ مستقیم در وبلاگ چند برابر می شود. تنها کاری که دوستان در این شرایط می توانند بکنند این است که برای تسلی خاطر بازماندگان کامنت بگذارند، بلکه این غم بزرگ کمی جبران شود.
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...