این هم مطلبی دیگر در مورد ایشان از این سایت:

http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/hemedan/topicid/1656972

طبیب ، نقاش ،نویسنده ،خطاط ، مترجم ،اهل جود و سخا

در زندگی به انسانهایی برمی خوریم كه مظهر صفا و صمیمت و ایثار و این باور را در اذهان تقویت می كنند كه هنوز چشمه های عاطفه نخشكیده است. این عزیزان عمر پر بركت خویش را بی هیچ ادعایی در راه اهداف مردمی و انسان دوستانه خود صرف می كنند. یكی از چهره های بزرگوار كه حركتهای مردمی او زبانزد خاص و عام است. پزشك متبحر و انسان دوست ، خانم ایراندخت میرهادی بود. ایشان درهفدهم فروردین ماه 1299 شمسی در تهران متولد شد. دوران دبستان را در مدرسه درالفنون سپری كرد و در همان سالها مجسمه سازی را از مادرش آموخت. مادر هنرمندش او را واداشت كه موسیقی را بیاموزد ، با تسلط بر نقاشی ، زیبائیهای طبیعت را به تصویر كشید و بعد در وین اقامت گزید. حدود هشت سال در آن شهر زندگی كرد و به پرستاری می پرداخت و در همان شهر ادامه تحصیل داد پس از اتمام تحصیلات در رشته پزشكی، همراه همسر نقاش و هنرمندش به همدان آمد و در بیمارستان مشغول خدمت شد. یكی از كارهای زیبای او خوشنویسی قرآن كریم ، با ترجمه آن بود. طرز لباس پوشیدنش نمایانگر بی اعتنایی به دنیا بود . او كودكان یتیم و بی سرپرست را سرپرست بود . با معلولین بی پناه ، همسفره و مانوس ، چندین نوزاد را به فرزندی پذیرفت و همه را به سر و سامان رسانید. نیمی از عمر خود را صرف فرزند خوانده ا ی فلج كرد و وصیت كرد كه بعد از مرگ وی ، از آن فرزند نیز نگهداری شود. دكتر میرهادی كتابهایی با عناوین گمشده ، هدیه ، غول و عروسك ، سه دوست ، قصه بهارك و ترانه های ساده منتشر كرد.
در كنار طبابت و نویسندگی به تتاتر نیز پرداخت و در نمایشنامه های .....، آدم و حوا ، مردی روی بالكن ، مستاجر ،نه نه روستای باز میكرد. از روانشاد میرهادی سروده هایی نیز باقی است كه تحت عنوان "شوهای كوچك من" به چاپ رسیده است. كتاب هدیه، مجموعه ای از داستانهای اوست . همچنین كتاب غول و عروسك حاوی نه داستان است كه كوشیده است مرز بین ارزشها و ضد ارزشها را مشخص كند و مشوق ارزشهای انسانی باشد. دكتر میرهادی در تاریخ سیزدهم شهریور 1368 شمسی ، در سن 69 سالگی بر اثر عارضه قلبی ،دار فانی را وداع گفت. در باغ بهشت همدان به خاك سپرده شد.
با وجود اینكه دارای قبر خانوادگی است اما مزار خود را به كسی دیگر هدیه كرده و پیكر وی را درب آرامگاه خانوادگی به خاك سپرده اند .
خوشبختانه من خودم این شخصیت دوست داشتنی را دیدم . اونوقت یه مطب چهار راه تختی داشت و یادمه كه تویه تابستون یه جوراب پشمی پاش بود . خیلی هم مهربون بود و تویه مطب هم هركس هر چقدر دلش میخواست حق ویزیت میداد .
( قابل توجه برخی جوجه دكترها )
تازه خیلی هم زبردست بود و در كارش وارد .
به هر حال روحش شاد .