بازهم مغزهای فراری
این معاینه فنی خودرو و اجباری که برای آن گذاشته اند را هم می توان به فال نیک گرفت و هم به فال بد. بد فالیش، این است که از ساعت 14 تا ساعت 18 در صف و در بین خوردوها دود خالص منواکسید کربن می خوری و اگر اهل خواندن نباشی دیوانه می شوی. خوش فالیش این است که یک مطلبی که خیلی وقت است باید بخوانی و اصلاح کنی و تحویل بدهی را به دست می گیری و فارغ از همه داد و بیدادها و غرغرهای مردم کلافه، غرق در هستی شناسی و فولکسونومی و وب معنایی می شوی و فقط هراز چندگاهی که ماشینها حرکت می کنند و تو هم باید حرکت کنی سر بلند می کنی، چند متری جلو می روی و بازهم تو هستی و نظام اسکاس و اصطلاحنامه و رده بندی دانش و الخ....
رادیو هم گاهی همراهی و همدمی می کند. یک رادیوی خوب راه اندازی شده که نمی دانم تا حالا گوش کرده اید یا نه؟ رادیویی است دو زیست. تا ساعت 17 رادیو تجارت است با فرکانس 107.2 بر روی موج اف. ام.، و از 17 تا 24 رادیو آوا که موسیقی های بیشتر قدیمی و سنتی زیبایی پخش می کند و به هر حال اهالی هنر و موسیقی هم از خوان کم رونق موسیقی بهره مند می شوند. این رادیو تجارت برنامه ای جالب و آمارهایی جالب تر ارائه می کرد که واقعا شنیدنی است:
"مهاجرت مغزهای ایرانی در طول 20 تا 25 ساله گذشته، نزدیک به 1000 میلیارد دلار به اقتصاد ایران خسارت زده است"
"خسارت کل کشورها در جنگ جهانی اول، 1000 میلیارد برآورد می شود"
"این افراد مهاجرت کرده که نزدیک به 40 درصد آنها مدرک دکتری دارند، اکنون نزدیک به 1000 میلیارد ثروت و سرمایه در اختیار دارند"
"بیش از 70 درصد دانشجویان ایرانی که الان در کلاسهای دانشگاههای ایران هستند و قرار است آینده کشور را بسازند، آرزوی مهاجرت به کانادا را دارند"
"کشور کانادا در سال 2005 نزدیک به 170 هزار فرصت مهاجرت داشته که به جهان اعلام کرده و از ایران 200 هزار درخواست مهاجرت به آن کشور فرستاده شده است (یعنی بیش از ظرفیتی که کانادا برای کل جهان در نظر گرفته است)"
و.... (14/10/87 ساعت: 15/45 - رادیو تجارت).
شنیدن این آمار آدم را به این فکر می اندازد که بیزینس انسان سازی هم عجب درآمدی می تواند داشته باشد. فکرش را بکنید، شرکتی راه بیاندازی و مهاجر تربیت کنی و کشورهای بیچاره ای را که برای رتق و فتق امور مملکتی خود وامانده اند، با نیروی انسانی با کیفیت تقویت کنی و بعد هم آن کشورهای نمک نشناس، نمک را تمام و کمال تناول کرده و نمکدان را بر سر و کله ات بکوبند و سر و ریش و مویت را با خون و نمک بیامیزند که این نمک با خونت عجين شود و در خونت نهادینه شود تا یک بار به سرت نزد که نمک نشناسی و ناسپاسی کنی و مهاجرین نامرغوب تربیت کنی. این بی انصافها حداقل حرمت نمک نمی دارند و امتیازی به کشور تامین کننده نیروی کاری خود نمی دهند که لااقل کمتر سر به سر او بگذارند. به خود نمی گویند که اگر این کشور را خراب کنیم که خانه خودمان را خراب کرده ایم و این همه آدمِ کاریِ سر به راه و مطیع و مالیات بده را از کدام معدن وطنی خودمان استخراج کنیم که نه پولی برای تربیتش بدهیم و نه هزینه ای برای دانشگاه و آزمایشگاهش و سر آخر هم اگر جیک بزند با چشم غره به او بفهمانیم که "برت می گردانیم" و او که خود عاقل و بالغ است و حساب و کتاب امرار معاش سرش می شود، در سکوتی خاموش غرور شرقی اش را به حراج بگذارد و آچارش را بردارد و بدود که نکند خط تولید از او جلو بیافتد.
قبلا در همين باب در همين وبلاگ: http://zabedini.blogfa.com/post-10.aspx (مغزهاي گران)
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...