اینجا رم 4: ایکا روما 2022: حداقل یه جارو می زدید
این را در حالی می نویسم که اینترنت در ایران قطع شده و به خاطر مرگ مهسا امینی که به دلیل حجاب دستگرش کردند و بعد کشته شد، اغلب شهرهای ایران شلوغ شده و درگیری بین مردم و ماموران در جریان است. وقتی آرامش، پیشرفت و همراهی مردم و حکومتهای کشورهای دیگر را می بینیم یاد خانواده ای با عقل معاش می افتیم که همه دست در دست هم دارند خانواده را یک گام به جلو می برند. اما کشور ما با چندپارگی بی دلیل سیاسی و اجتماعی به جای توسعه هر روز شرایطی سخت تر پیدا کرده و شوربختانه فاصله اش با تمدن نیز بیشتر شده و امیدوارم که روزی آرامش و آسایش ایران و همه هموطنان را ببینیم
************
آدم در هر مرحله و وضعیتی که هست، مهمترین دغدغه و خواسته و آرزویش همان است که در همان لحظه بتواند از پس همان مشکل بر بیاید. مثل وقتی که نیم ساعت مانده به حرکت قطار و با تمام وجودت تلاش می کنی که به آن قطار لعنتی برسی. دیگر برایت هیچ مهم نیست جز رفع مشکلی که الان داری و رسیدن به همان قطاری که شاید تمام سرنوشتت به آن بند باشد. حالا مساله در راه بودن بیش از 15 ساعت و بیخوابی نزدیک به 40 ساعت و خستگی بیشتر از دو ماه دویدن و استرس کشیدن برای ویزا و سفر، همه جوری جسم و روح آدم را می چلاند که گاهی با خودت می گویی آیا واقعا ارزشش را داشت (یا دارد؟). در این حالتهای انتهای سفر و رسیدن هیچ نمی خواهی جز اینکه کمرت بعد از ساعتها سرپا و عمودی بودن به جایی برسد که افقی شوی و آن درد و سوزش از کمر و وجودت کمی کنار برود.
این سالها با وجود روشهای برخط سفارش دیگر روش گرفتن هتل و اتاق تفاوت کرده. خودمان تجربه آن را در کشورهای مختلف داشته ایم که هم صاحب خانه ها راحت شده اند و کافی است یک جوانکی دست به کامپیوتر را بگذارند پای سیستم و هم مسافران که از هر جای دنیا با هر سلیقه ای که داشته باشند می توانند اتاق و هتل دلخواه را با گزینه های مطلوب انتخاب کنند. خیلی جالب است که صاحبان هتل و مهمان خانه ها هم اگر ازشان بپرسی اتاق دارید می گویند یک لحظه صبر کنید و به سراغ بوکینگ یا اکپدیا یا ده ها سایت اقامتگاهی دیگر می روند و بعد جواب می دهند.
درهای اغلب خانه ها و مهمتر از همه جاهای جمعی مثل هتلها رمزی شده است و این به سهولت کارها خیلی کمک کرده است. دیگر لازم نیست کسی کلیدی را حضوری تحویل کسی بدهد. اقامتگاه ما هم رمزی برای ورود به ساختمان داشت. روی درب ورودی آپارتمان هم دستگاه دیجیتالی رمزی نصب وجود داشت که کافی بود رمز ورود را بزنی. البته این هتل میز پذیرش داشت ولی در بسیاری از مواقع میز پذیرشی هم در کار نیست و اگر لازم باشد کلید را زیر پادری یا جایی دیگر می گذارند و خلاص.
هتل آشپزخانه و یخچال مشترک داشت و چون مسئولین پذیرش هندی بودند طبیعتا تا وارد آپارتمان و آشپزخانه می شدی بوی ادویه جات هندی مشامت را نوازش می کرد. همین اقامتگاه در این وقت سال که شلوغ ترین فصل است، نزدیک به 95 یورو برای هر شب می گرفت. هتلهای دیگر را که از روی کنجکاوی در سطح شهر پرسیدیم از شبی 160 یورو به بالا بود. جالب است که این هتل شامل دو آپارتمان در دو طبقه یک ساختمان بود که شاید واحدهای دیگرش هم مسکونی یا اداری بودند یا اینکه به همین شغل هتلداری مشغول بودند.
سه اتاق اختصاصی داشت و چند اتاق خوابگاهی یا هاستلی. همان اتاقهای هاستلی که فقط یک تخت و کمد به شما می دهند و معلوم نیست روی تخت بغلی چه کسی می خوابد که یکی از آنها تا 6 تخت هم داشت، به قیمت بالای 50یورو رسیده بود. همه پنجره ها در ایتالیا یک شب بند چوبی یا فلزی دارند که از پشت پنجره رو به بیرون نصب می شود. وقتی که آن را ببندی دیگر نه دید وجود دارد و نه آفتاب و باران نفوذ می کند. از لابلای آن هم هوا رد و بدل می شود. وقتی هم که بخواهی خانه تاریک بشود کافی است آن را ببندی.
روز دوشنبه 28 شهریور از راه می رسد و ما صبح را در خیابانهای شهر رم آغاز می کنیم. تا پا در خیابان می گذارم نمی دانم چرا این خاطره نه چندان دلچسب از دوران کرونا به یادم می آید که همان هفته اول اسفند 1398 که کرونا رسما در این ایران اعلام شد (روز 3 اسفند اعلام رسمی شد) دو ویدئو دیدم که اسکناسهایی در خیابانها ریخته شده بود و گفته می شد که مردم ایتالیا گفته اند حالا که همه داریم می میریم این پولها به چه درد ما می خورد و همه پولهای خود را در خیابان رها کرده بودند. دیگر ویدئو مردی را نشان می داد که از طبقات بالای یک ساختمان خودش را به پائین پرت می کنند و گفته می شد که ایشان صاحب چندین هتل زنجیره ای و فروشگاه و ... و یک سرمایه دار ایتالیایی است که به خاطر کرونا خودش را کشت و گفت که دیگر طاقت این زندگی را ندارد. (هر چند این دو ویدئو بعدا تکذیب شدند و فیک نیوز از کار در آمدند). تازه، دوستی تقریبا دو هفته قبل از این ماجرا به سفر اروپا رفته بود و یکی از هیجان انگیزترین برنامه های پیش بینی شده سفرش رفتن به ایتالیا بود. اما بعدا گفت که شایع شده در فرودگاه های ایتالیا کرونا زیاد و فراگیر شده و ما ترسیدیم برویم و چقدر حسرت این سفر را خورد. اما وقتی خیابانهای شلوغ و جاهای دیدن ایتالیا را دیدم چقدر به قضاوت عجولانه و خوش باوری مردم خنده ام گرفت.
یکی از عجیب ترین صحنه ها و مواجه ها با خیابانهای رم کثیفی بیش از حد آنها بود. هر کجا را که نگاه می کردی شیشه ها و لیوانهای شبگردهای سیاه مست بود که در گوشه و کنار خیابان رها کرده بودند. همه پیاده روها پر از آشغال و خاک بود. بر خلاف تصوری که از کشور پیشرفته ای مثل ایتالیا می رود و قبلا کشورهای مشابه راتجربه کرده ایم، این یکی خیلی توی ذوق می زد. سطلهای خیلی بزرگ زباله در مناطق مخصوص همواره پر از آشغالهایی در کنار خود بودند نه در محفظه مخصوص و مربوط. در خیلی از جاهای عمومی و پیاده روها هم اصلا سطل آشغال نبود.
تعداد بیشمار بنگلادشی و هندیها هم در این منطقه بدجور به چشم می زد و بعدا فکر کردیم که شاید یکی از دلایل کثیفی این منطقه حضور این حضرات است، چرا که هم در بنگلادش و هم در هند دیده بودم که چطور دمار شهر را با کثیفی و بی نظمی در می آورند و هر چقدر هم آدمهای صاف و بی شیله پیله ای باشند، دلی نمی شود که کثیفی آنها نادیده گرفته شود. کما اینکه در رم و سایر شهرهای ایتالیا هم عمدتا به شغلهایی مثل دست فروشی، خدمات نظافتی و ... مشغول هستند و خیلی به نظم و نظافت هم بهایی نمی دهند.
اولین گام این بود که به سراغ خرید سیم کارت برویم که از نان شب هم واجب تر است و بدون اینترنت نمی شود قدم از قدم برداشت. در یک مغازه ای سر مسیر این عمل توسط دو بنگلادشی که یکی لباده سفید بلند با سبیل تراشیده و ریش بلند و موهای خضاب کرده انجام گرفت. دیگری هم دستیار جوانش بود که نه به این تندی اما نشانه هایی داشت. پاسپورت را گرفتند و وقتی فهمیدند که ایرانی هستم با یک صلواتی خوشحالی شان را ابراز کردند. گفت محسن اسم من هم عثمان است و هم کیش هستیم. گفتم که داکا رفته ام و هنوز هم از لباسهای با کیفیت بنگلادشی داریم و این باعث خوشحالی بیشترش شد اما دلیل نشد که حتی یک سنت هم تخفیف بدهد. خلاصه سیمکارت وودافون ایتالیایی در گوشی جای گرفت و بعد از یک ساعت اینترنت همراه هم به راه شد و خیال ما از اینترنت 10 جی راحت شد. در سراسر اروپا هم فعالاست و 15 یوروی برای سیم کارت و 10 یورو برای شارژ آن دریافت کردن که جمعا شد 25 یورو.
قدم زنان در شهر رفتیم تا یکباره از یک میدان خیلی زیبا سر در آوردیم که دیدیم کلیسای سنت ماری یا مریم مقدس فرشتگان و شهیدان (Santa Maria degli Angeli e dei Martiri) است. این کلیسای بسیار بسیار زیبا یک بازیلیکا به حساب می آید (بازیلیکا یعنی کلیسای خیلی بزرگی که توسط پاپ کاتولیک، می تواند از استم بازیلیک استفاده کند). کلیسا طراحی شده توسط میکل آنژ در قرن 16 میلادی است.
عظمت و زیبایی بنا به جای خود، اما نقاشی های بسیار زیبا و منحصر به فرد آن چشمان هر مخاطبی را خیره به خد می کند.
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. و تا گفته نشه مثل نفس می ماند که خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود. اینجا بهترین جاست برای حرفهای ناگفته و دل گفته ها...