بشر وقتی با پدیده های عجیب و غریب مواجه شده که بسامد بالایی هم داشته اند، رفته سراغ ضرب المثل سازی. یعنی دیده که این حجم از اتفاق و به هم ریختگی را فقط باید با یک جمله چگال و مختصر اما اثرگذار بیان کرد که همیشه هم بشود آن را به کار برد. یکی از این ضرب المثلها که این روزها خیلی کاربرد پیدا کرده این است: "غوره نشده مویز می شود". این عبارت ضرب المثلی، خیلی ساده وضعیت حال حاضر رشد و پیشرفت بسیاری از انسانهای هم عصر ما را توضیح داده و تبیین دقیق می کند.

لازمه انجام هر کار اصولی و درستی، حضور عنصری حیاتی به نام "زمان" است. ساختار طبیعت به گونه ای است که بسیاری از اتفاقات آن صرفا در کوره زمان است که آبدیده و درست می شوند. یعنی نمی شود که انسان بخواهد کاری را اصولی پیش ببرد اما در کمترین زمان ممکن. یعنی اینکه بدون در نظر گرفتن زمان لازم برای قوام و دوام آن، به نتیجه ای اصولی نائل آید. چرا که این ساختار طبیعت و کائنات برای زندگی بشر است. درختان برای ثمر دادن، حیوانات برای زاد و ولد، انسانها برای تربیت فرزند، فصلها برای رسیدن به گرما یا سرما، شب برای رسیدن به روز و هر پدیده دیگری را که در نظر بگیریم، باید سیر طبیعی خود را طی کند تا نتیجه ای مطلوب حاصل شود. میوه ها برای اینکه برسند و قابل خوردن شوند حتما باید مدت معینی را در شرایط معین قرار بگیرند تا طعم و خاصیت آرمانی خود را به دست بیاورند. میوه کال، نه طعمی دارد و نه خاصیت آن چنانی. برنج دم نکشیده، خورشت قوام نیامده، چایی دم نکشیده و هر چیزی که چه ساخته دست بشر باشد و چه انتخاب طبیعی کائنات و طبیعت، مقداری مناسب از زمان برای تعالی و رشد را لازم دارد. هر وقت هم که بشر خواسته در این سیر طبیعی دستکاری کند، به نتایجی رسیده اما خرابی هایی هم به دنبال داشته است. مثلا برای زودتر پختن غذا انواع و اقسام زودپز و مایکروفر و سولاردوم را ساخته است که همه هم به سرعت کار بشر را راه می اندازند، اما هیچ متخصص تغذیه سر و تن درستی را نمی شود دید که بگوید این ابزارها به سلامت انسان کمک می کنند. همه معتقدند که اینها از ابزار و لوازم نابودی سلامت جسم و در پی آن روح انسانها هستند. اما وقتی صحبت از بخت آرام و متکی بر زمان طولانی به میان می آید، اغلب اتفاق نظر داارند که این روش هم سلامت جسم به بار می آورد و هم سلامت روح. سلامت جسم به این خاطر که غذا در شرایط مناسبی به حداکثر طعم و جا افتادن می رسد؛ از نظر روحی هم می شود این شرایط را تجسم کرد: ظهر از مدرسه وارد خانه می شدیم. از همان در حیاط عطر غذا پیچیده بود. مثل یک منبع الهام برای شاعر شدن و یک بمب هسته ای برای پراکندن انرژی عمل می کرد. دیگ غذای مادر که روی چراغ سه فیتیله ای آبی رنگ از صبح تانگوی پخت را اجرا کرده بود، فرصت کافی داشت که با تمامی ذرات خانه گفتمانی نانوشته و ناگفته را تمرین کند تا هر تازه واردی این پیامها را دریابد که در این خانه یک مادر هست، پر از عشق به اهالی خانه، کدبانو، خوش سلیقه، منتظر و مهربان که می تواند گرسنگان جسمی و روحی را پذیرا باشد و با یک ملاقه آش و یک بغل مهربانی، دنیا را برایشان رنگین و زندگی را برایشان سهل تر کند؛ هر چقدر که خودش زجر و سختی بکشد، اما لبخند کودکانش از روی سیری، تمامی انرژی دنیا را یکجا در جسم او حلول می دهد.

بگذریم، رشد و تعالی در کار یا علم هم محتاج بهره گیری از مقدار معینی زمان است. یک دانش آموز باید سالها درسهای متنوع را بخواند و سال به سال و پایه به پایه پیش برود تا بتواند سواد خواندن و نوشتن بیاموزد. در سالهای دیگر هم ذره ذره علم بیاندوزد و ذخیره های دانشی خودش را تکمیل کند. بعد وارد دانشگاه شود و در زمینه ای تخصصی، زانوی ادب پیش استاد به زمین بزند و تلاش کند تا نکته ها و ظرائف علمی را بیاموزد و در نهایت از دانشگاه فارغ التحصیل شده و وارد محیط کار شود. در محیط کار نیز از پله های اولیه شروع کرده و تجربه و دانش اندوزی کند و در سایه لیاقت و توانمندی خود به جایگاه های بالاتر ارتقاء پیدا کند. در این مسیر رشد و تعالی بسیار اتفاقات و سر به سنگ خوردنها پیش می آید که دردهایی استخوان سوز و تلاشهایی مرد افکن نیاز دارند. اما هر یک را که پشت سر می گذارد، برگی به برگه های تجربه اش افزوده می شود. به مانند درختان که از روی خطهای توی ساقه آنها می توانند حدس بزنند که یک درخت چند سال دارد و درختی که خطهای بیشتری دارد یعنی سالهای بیشتری مقاومت کرده و زنده مانده و الان در مقابل هر باد خفیفی شکست بر نمی دارد و در مقابل هر افتی به این سرعت از بین نمی رود.

انسان هم با همین شکستها و ناکامی ها و گاهی پیروزی هاست که صاحب تجربه می شود و علمش به دانش و خرد بدل می شود. آن وقت است که حرفها و نکته هایی که بیان می کند، اثرگذار بوده و هم قدر و ارج می یابد و هم بابت این درایت کسب درآمد می کند. این جایگاه و ارزش مادی و معنوی از راه رشد پلکانی و قدم به قدم به دست می آید. حالا تصور کنید که کسی از گرد راه برسد و بخواهد بدون طی کردن پلکان ترقی، یکباره به آن بالاترین نقطه صعود کرده و جایگاهی مناسب به دست بیاورد. طبیعتا به روش معقول چنین چیزی امکان پذیر نیست و باید دست به دامان روشهای غیرمعمول و غیرمعقول شد. یعنی چیزی ورای طبیعت انسان و جامعه و کائنات.

حالا خیلی از آدمها به جای رشد پلکانی و مبتنی بر تلاش و زمان، می خواهند رشد آسانسوری داشته باشند. یعنی اینکه بدون فراهم کردن مقدمات علمی یا مالی لازم، به بالاترین درجات دست پیدا کنند. این شیوه تفکر عامل اصلی پیدایش آدمهای کلاهبردار، ورشکسته، دزد، متوهم، دروغگو و شیاد است. چرا که این آدمها حوصله و صبوری لازم برای طی کردن راه درست را ندارند و دست به هر کاری می زنند که زودتر بتوانند به منافع دست بیابند. این آدمها در حوزه های علمی هم کم نیستند. اگر این باور که کار دنیا و موفقیتهایش شدیدا وابسته به زمان است را از دست بدهیم، دیگر هیچ وقت روی آرامش به خود نخواهیم دید. کسانی که بدون دود چراغ خوردن و تحمل کردن سختی های مطالعه و پژوهش، که فرد را آبدیده و صاحب نظر می کند، با سرقت علمی و ادبی می خواهند خودشان را در جایگاه های رفیع علمی و دانشی جا بزنند. غافل از اینکه، کاری بی پایه و غیر اصولی، با همان سرعت آسانسوری که فرد را بالا می برد، بر زمینش می کوبد.