خیلی وقتها برای شما هم پیش آمده که می خواهید کاری را انجام بدهید و با اشتیاق شروع می کنید و آنقدر شور و شوق در درون شما موج می زند که سر از پا نمی شناسید تا آن کار را انجام دهید. شروع ها معمولا طوفانی و پر هیجان و طلایی هستند. اما به مرور زمان انگیزه کاهش می یابد و با برخورد به اولین موانع و سختی ها، گویی آن دوران طلایی اولیه اصلا وجود نداشته و چنان گردی از اندوه و شکستگی در روح آدمها مشاهده می شود که اصلا باور کردنی نیست که این آدم همانی است که قرار بود کوه را جابجا کند. وقتی کاری شروع می شود، اگر زمینه های انگیزشی لازم برای آن مهیا نشده باشد خیلی داغ و پر طمطراق شروع می شود. چند روز یا شاید چند هفته اول (بسته به میزان انگیزش اولیه) با شدت و حرارتی وصف ناشدنی و غیر معمول کار پیش می رود و گاه نتایج شگفت انگیزی هم در پی دارد. اما بعد از فروکش کردن آن تندی و حرارت اولیه، کم کم زائده هایی بر سر راه سبز می شود که گویی یک شبه یا در ظرف چند ثانیه قد کشیده اند. در حالی که ممکن است اینها قبلا هم بوده باشد اما انگیزه ها آنقدر قوی بوده که یا اصلا اینها را ندیده یا اینکه آنها را ذوب و همراه خود کرده است. اولین مشکلات که رخ می نماید، اگر در آن دوره اوج انگیزشی باشد، راه حل به سرعت یافته می شود یا آنقدر تمرکز روی موفقیت بالا است که کسی متوجه آن نمی شود. اما اگر در دوره های بعد از مرحله پر انگیزه اولیه باشد، کوچکترین مانع می تواند یک بحران بسازد و همه محاسبات را به هم بریزد.

فرایند آغاز و انجام کارها را می توان به مسابقه دو استقامت تشویق کرد که دونده های غیر حرفه ای از همان ابتدا با تمام قوا شروع به دویدن می کنند و فکر نمی کنند که چه میزان راه دارند و چگونه باید تقسیم انرژی کنند. اما دونده های حرفه ای از همان آغاز حرکت با طرح و نقشه و شناخت درست برنامه ریزی می کنند که در گامهای اولیه انرژی خود را تخلیه نکرده و بقیه مسیر و رسیدن به سکوی قهرمانی را به این سرعت به باد ندهند. به همین دلیل هم ضرب المثلی قدیمی اشاره می کند که "تب تند عرقش زود در می آید". مثل اجاق گاز و زودپز که اجاق گاز معمولا این قابلیت را دارد که تنظیم شود تا غذا در آن جا بیافتد و مسلم است غذایی که با ریتمی کند و یکنواخت اما طولانی مدت تهیه شده خوب قوام آمده و طعم لذیذتری هم خواهد داشت. اما زودپز برای زندگی پرشتاب و پخت زود طراحی شده است. بر همین اساس زود جوش می آید و سر و صدا می کند و غذایی هم که در آن پخته می شود علاوه بر اینکه طعم خوبی ندارد، به دلیل صدمه به بافتهای مواد غذایی برای رفتاری غیرطبیعی با ماده غذایی، اغلب غذای نامناسب به شمار می آید. بنابراین، کار هم مانند غذا و مسابقه دو نیازمند طرح و برنامه کلان و طمانینه و آرامش و برنامه ریزی زمان بندی شده است تا هم شروع به خوبی دیده شود و هم تا آخرین دقایق رسیدن به پایان، انرژی افت نکند و کیفیت پائین نیاید.

کسانی که خیلی عجول (یا به قول روانشناسان استرسی) هستند، معمولا این شانس را دارند که کارها را تند و سریع آغاز کنند و با سرعت به اتمام برسانند. اما این عجله در اغلب موارد (همیشه استثناهایی هست) باعث می شود که مبانی لازم به درستی پیش بینی نشده و خطاها محاسبه نگردد و در حین اجرا یا موانعی برخورد کنیم که برایشان راه حلی نداریم و مجبور باشیم هزینه های بیشتری  را تقبل کنیم یا اینکه مسیر درست را منحرف کنیم تا بتوانیم به نتیجه نزدیک شویم.

اما چگونه می شود از آفت شروع داغ و پایان سرد در امان بود؟ لازمه اصلی این کار اندیشه مداوم است. برای هر کاری باید به قدر کافی وقت اندیشیدن در نظر گرفته شود. در بین ژاپنی ها مثل رایجی هست که می گویند ما 5 سال فکر می کنیم و یک سال اجرا. در حالی که ما ایرانیها یک سال کار می کنیم و بعد به فکر می افتیم که در مورد آن خوب اندیشه نکرده ایم. آن وقت باید 5 سال وقت بگذاریم تا خرابی های آن کار را اصلاح کنیم. مثل نامطلوب دیگری هم بین ایرانی ها رایج است که متاسفانه خیلی وقتها از زبان مدیران هم شنیده می شود. حتی مدیری برای آن مخفف هم ساخته بود تحت عنوان RGB. یعنی "راه بیانداز و جا بیانداز". این مثل نشانگر آن است که یا موضوع آنقدر اهمیت نداشته که بتواند نظر بالاتری ها را جلب کند تا اجازه انجام آن را بدهند یا اینکه ما توان تبیین و اهمین بخشی به آن را نداشته ایم. بنابراین، با روشی غیر منطقی و اصولی تصمیمی غیراصولی تر اتخاذ می کنیم که کار را با همه آنچه داریم –درست یا غلط- آغاز کنیم و در طول اجرای کار نظرات را جلب کرده و کار را به نتیجه برسانیم. در طول مسیر کار هم تا جای ممکن فشارهای غیر لازم به عوامل وارد می شود و چون چارچوب کار درست تعیین نشده و همراهی همه اثرگذاران هم در دست نیست، در بسیاری از موارد بارها مسیر اجرا عوض می شود و عوامل اجرایی دچار تغییر و ریزش می شوند. در نهایت هم چیزی به دست می آید که با آنچه مدنظر و مورد انتظار بوده فرسنگها فاصله دارد که تازه توجیه کردنها و دلیل تراشی برای خرابکاری ها آغاز می شود.

آفت دیگر شروع های طوفانی و اتمام های بی‌ثمر این است که ممکن است کار با شروعی پر سر و صدا و طوفانی شکل بگیرد و نتیجه خوبی هم به دست بیاید اما ماندگاری خیلی کمی داشته باشد. مثل قهرمانان ورزشی که برای خیلی از آنها قهرمان شدن خیلی راحت است اما قهرمان ماندن کاری شاق و نشدنی به شمار می آید. در حالی که کار موثر و مناسب ماندگاری داشته و در طول زمان قوام و دوام خود را حفظ می کند. چه بسیار سیاستمداران، هنرمندان، دانشمندان و ... را دیده ایم که یکباره ظهور کرده و سر و صدای زیادی به راه انداخته اند؛ اما پس از مدتی متوجه شده ایم که گویی تاریخ انقضاء اینها هم به سر آمده است.

گاهی بعضی از قدیمی ها را می بینیم که سالیان سال است یک کار یا رفتار را تکرار می کنند و هر بار هم با تمام اجزاء و جزئیات ضروری و از این تکرار خسته نمی شوند در حالی که جوانترها به سرعت دلزده شده و یا اصلا طرف اینجور کارها نمی روند یا اگر آغاز کردند به سرعت خسته شده و عطایش را به لقایش می بخشند. در حالی که راز موفقیت در صبر و شکیبایی و دقت نظر نهفته است. بر این اساس است که در بین آدمهای قدیمی، افراد به شدت موفقی را می بینیم که ضمن کار کردن از آن لذت هم می برند. راز موفقیت آنها در اعتقاد و تعهد راسخ آنها نهفته است. یعنی کار را باوری می دانند که هر دفعه گویی دفعه اول شروع است و پایان آن هم گویی برای اولین بار اتفاق می افتد.

پس بهترین نسخه برای شروع و پایان خوب این است که اولا به کار و عملی که انجام می دهیم اعتقاد و باور داشته باشیم. بدون این باور، هر کار –ولو بهترین کار دنیا- به تکراری ملال آور بدل می شود و همیشه از اجرای آن وحشت و تنفر ایجاد می شود.

لازم است که خوب بیاندیشیم و جنبه های مختلف یک عمل را برانداز کرده و پیش بینی های لازم را برای آن به عمل آوریم و بعد کلید آغاز را بزنیم. چون تا وقتی که شروع نکرده ایم می توانیم برنامه ریزی بهتری کنیم یا برخی مسیرها را مناسب تر برگزینیم؛ اما وقتی کاری کلید خورد و پیش رفت تغییر آن اگر غیرممکن نباشد اما احتمال اینکه خیلی سخت بوده یا هزینه بیشتری بخواهیم بپردازیم زیادتر است.

ناگفته نماند که فکر کردن در مورد کار نباید آنقدر طولانی و بی برنامه باشد که هیچ گاه جرات آغاز کار را پیدا نکنیم. بلکه در فرایندی معقول لازم است که به قدر کافی کار را بشناسیم و جنبه ها و زوایای متفاوت آن را بکاویم و بعد از همه شناختها دست به کار شویم. و از همه مهمتر اینکه با انرژی شروع کنیم و طوری برنامه ریزی کنیم که کار با همان میزان انرژی به اتمام برسد؛ حتی بهتر از آن می تواند اینگونه باشد که چنان خوب برنامه ریزی و مدیریت کنیم که وقتی کار به انتها می رسد آنقدر خوب انجام شده باشد که انرژی پایان کار بیشتر از آغاز آن باشد.