روزهای شنبه، از ساعت 20 تا 21، برنامه زنده‌ای با عنوان "کتاب فرهنگ" از رادیو فرهنگ پخش می‌شود. در دو جلسه این برنامه یعنی روزهای 8 و 22 بهمن‌ماه حضور داشتم. مجری برنامه، آقای مهدي محمدیان، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، با آن صدای گرم و توپُر و کارشناس‌مجری نیز، جناب آقای سید مهدی جهرمی، کتابشناس و دلبسته امور کتاب است. برنامه‌های من در ارتباط با "نقش کتابداران در کتابخوانی" و "نقش و جایگاه کتابداران در جامعه" بود. مسائل مختلفی مطرح شد که نمی‌خواهم به جزئیات آنها بپردازم، چراکه مطالب را می‌توان در سایت رادیو گوش کرد.

نکته‌ای که در برنامه دوم به ذهنم رسید و گفتم و بعدا دیدم از آن مطالبی است که به قول دکتر حری، انگار در پشت میکروفن به آدم وحی می‌شود. قبل از این جریان، اعتقاد راسخ داشتم و البته هنوز هم دارم که "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد"، یعنی اگر کتابخانه‌ها کاربرانی داشته باشند که نیازهای شناخته شده و مشخص داشته باشند و واقعا احساس نیاز به دانایی و خواندن در جامعه حضور داشته باشد، پاشنه در کتابخانه را در می‌آورند تا به اطلاعات دلخواهشان برسند. و اگر مثل الان، نیازی نداشته باشند لاجرم به کتابخانه نمی‌آیند و کار ما هم از سکه می‌افتد.

اما چیزی که در برنامه به ذهنم خطور کرد و آنجا هم مطرح کردم، این بود که به قول حضرت مولانا:

تشنه می­نالد که ای آب گوار                      آب هم نالد که کو آن آبخوار

یعنی اگر چه مخاطب نیازمند است و باید به کتابخانه بیاید و از منابع و اطلاعات استفاده کند، اما فراموش نکنیم که این طرف میز هم کسی به اسم کتابدار نشسته که او هم مشتاق و محتاج خواننده است. کتابدار کتابخانه نیز هویت و اهمیت خود را در استفاده بهتر از منابع کتابخانه‌اش و احیانا لبخند رضایت استفاده‌کننده می‌یابد. درست مانند عشق و کشش و گرایشِ عاشق و معشوق، که در فرهنگ ما معمولا این‌گونه جا افتاده که متهم اصلی مرد است و اوست که می‌خواهد و باید رشادت‌ها و مجاهدت‌ها در راه وصل بنماید و دشورای‌ها و مرارت‌ها به جان عزیز بخرد تا مهر زن بدست آرد. حال آنکه، کشش و گرایش زن هم کم نیست و او نیز می‌خواهد. اما چه کند که بینوا مرد باید دائم دست طلب بدارد و زن هم برای گرمی بازار کشش کتمان کند و متاع خود گرانتر فروشد. حال آنکه، بهترین قسمِ کالای عشق، همین خواهندگی دو سویه و صد البته ابراز و اعلام آن به صورتی هم سنگ و هم وزن است. نه حالت بیمارگونه آن که یکی، به ظاهر، دائم در ناز و پَرِش و دیگری در سوز و کشش باشد. طُرفه آنکه، آن سوی که در ظاهر نمی‌کشد، در باطن بیشتر می‌خواهد و از بد رسمی روزگار آموخته ایت که اینگونه جگرسوزیِ عاشق، کامیابی و حلاوت بیشتر دارد.

این مثال طولانی و کمی ناچسب به این موضوع را بر این آوردم که بگویم، همان‌قدر که کاربر به کتابخانه نیاز دارد و کشش، و می‌خواهد که بیاید و بخواند و ببرد، کتابدار عاشق و واقعی نیز دلش برای مخاطب و کمک به او پر می‌کشد و همیشه حیران است که این آدمیانِ آن سوی میز، چرا از او گریزانند و ترسان؛ حال آنکه، او عاشقانه آنها را طلب می‌کند.

*******

باید ایمان داشت که می‌توان

بندگی نکرد و زنده ماند،

به گفت و گو نشستن

گاهی،

شاید این ایمان را

            در ما بیافریند  (نادر ابراهیمی، ابن مشغله، ص. 15)