سال ۱۳۸۵ مسئول نهاد كتابخانه هاي عمومي خوزستان عوض شد. من هم نامه زير را در همان آغاز تصدي اين مسئوليت براي ايشان فرستادم. البته نه ايشان و نه هيچ كس ديگري، واكنش يا پاسخي به اين نامه ندادند. اما ما معتقديم كه بايد همچنان نوشت و بايد بود.

***********

«به نام خدا»

 جناب آقای فضیلت پور

سرپرست محترم کتابخانه ­های عمومی استان خوزستان                                              30/3/1385

  

با سلام و احترام

در نیمه خرداد امسال، فرصت مغتنمی پیش آمد و توانستم در زمانی محدود برای درس کارآموزی دوره پودمانی کاردانی کتابداری و اطلاع ­رسانی (مربوط به همکاران شما در کتابخانه­ های عمومی استان) در کتابخانه عمومی شهید رجایی حضور داشته باشم.

مسائلی چند را در ارتباط با این کتابخانه و سایر کتابخانه­های استان دیدم و حس کردم که لازم می­دانم در ابتدای شروع دوره خدمتگزاری جنابعالی حضورتان عرض کنم.

کتابخانه را در ساعات مختلف و نوبت­های متفاوت خواهران و برادران ملاحظه کردم و حسی دوگانه از شوق و تاسف در من جوشید. شوق از این همه استقبال و شور و هیجان در کتابخانه که من کتابدار قحطی­زده مخاطب را هاج و واج می­کرد. و درد و افسوس از این همه فرصت طلایی که قدر شناخته نمی­شود. کارکنان دلسوز و پرزحمت کتابخانه هم تمام تلاش خود را می­نمودند که رضایتی از کاربران منتظر جلب کنند. اما گره این مشکل نه به دست آنان و نه با صبر مراجعین حل نمی گشت.

درد مظلومیت کتابخانه و کتاب در جامعه مثنوی هفتاد منی است و دردی است کهنه که نه ما و شما عامل آن هستیم نه درمان کننده کل آن. اما مصداق این بیت که "به دمی یا قلمی یا قدمی"، باید کاری کرد. وظیفه معلمی و کتابداری من حکم می­کند آنچه دیده یا می­بینم را به آنان که عمل می­کنند برسانم. اگر چه وظیفه من در اینجا ختم نمی­شود که هر لحظه برای هر اقدام دیگر نیز حاظرم و باید باشم چرا که باید ذکات علمی را که در همین کتابخانه­­ها آموخته­ام، بپردازم و دینی را که در برابر آنها به عهده دارم، ادا نمایم.

در ضرورت و اهمیت کتابخانه و کتاب خواندن چیزی نمی­گویم چراکه می­دانم خود بر این قصه ي بسیار گفته واقف هستید. اما تاکید می­کنم که در محیطی مانند خوزستان که همه فغان دارند از گرما، ناامنی و فقر فرهنگی، می­توان با سخاوتی اندک و بینشی بلند، خلوتی، خُنکی، آسایش و کتابی را برای نسل جوان و مشتاق شهر و استان به ارمغان آورد و مطمئن بود، بدون هیچ تردیدی، چند سال دیگر در شهرمان پلیسی نیاز نداریم. خود بهتر از بنده می­دانید که کتاب هر آنچه را باید بکند در اندک زمانی می­کند و به جای ساقه و برگ، ریشه را درمان می کند که دردهای فرهنگی خوزستانی دردهایی ریشه­ای است و لاجرم درمانی ریشه­ای می­طلبد.

متاسفانه هر چه مراجعین کتابخانه شوق دارند و استقبال می­کنند، امکانات و پاسخ کم داریم. میزها کم،  کتابها کم و فاقد پاسخگویی لازم، فضا گرم، نیروی انسانی ناکافی و... بخشی از مشکلات فراوان این کتابخانه و کتابخانه­های دیگر است. و شاهد بودم که مدت زمان زیادی مراجعه­کنندگان منتظر بودند و برخی از آنها پس از این همه انتظار و علیرغم خوشرویی کتابداران محترم کتابخانه با دست خالی بر می­گشتند. قصد ندارم ذهن شما را به مسائل خاص یک یا چند کتابخانه مشغول کنم. چرا که هدفم از این نوشته، تذکار این مهم است که اینها تنها بخشی از هزاران مشکلی است که کتابخانه­های عمومی کشور و به خصوص در سطح استان خوزستان با آنها دست به گریبان هستند (شاهد این مدعا نیز تحقیق جامعی است که بر روی 822 کتابخانه عمومی کشور برای طرح جامع توسعه کتابخانه­های عمومی کشور به سفارش دبیرخانه هیات امنای کتابخانه­های عمومی کشور انجام داده­ايم).

در ابتدای راه پر مشقت مسئولیتی که پذیرفته­اید، تاکید می کنم که این وظیفه اگر چه ممکن است دشوار باشد اما در عین حال سخت مقدس است که به گونه­ای مستقیم و غیر مستقیم در پرورش روح و روان انسانهای جامعه سهیم هستید و دخیل. بنابراین بر حسب وظیفه استدعا دارم که کتابخانه ها را که تصور می کنم تنها پایگاههای فرهنگی و فرهنگ ساز استان هستند از نزدیک ملاحظه بفرمائید و دردها و نیازهای کتابداران را با دیده عنایت به گوش جان بشنوید که اگر این دردها را با شما نگویند و مرحمی نطلبند، نه گوش شنوای دیگری برای دردهای خویش سراغ دارند و نه تکیه­گاهی برای توفیق خدمت بیشتر.

بنده هم یکی از خیل دردمندانی هستم که حاضريم بی هیچ چشمداشتی و فقط بر اساس مسئولیت حرفه­ای و وظیفه کتابداری در خدمت کتابخانه­ها و کتابداران باشیم.

 

 

محسن حاجی­زین­العابدینی

کتابدار